کتاب “یادداشت‌های زیر زمینی” اثر داستایفسکی

کتاب “یادداشت‌های زیر زمینی” اثر داستایفسکی

8 اردیبهشت 1404
نویسنده: علیرضا زارعی
دیدگاه (1)

کودکی خُرد، در گرگ و میشِ سردِ ملالِ خود، پای در آبگیری تیره می‌گذارد. بی آنکه بداند چه عمقی انتظار او را می‌کشد و آیا مهارت کافی برای شنا کردن و در آمدن از مخمصه دارد؟ زنده می‌ماند یا هلاک می‌شود؟

این نخستین تجربه‌ی مواجهه‌ی من با ادبیات روس بود: شب‌های روشنِ داستایفسکی را باز کرده بودم و می‌دانستم که لقمه‌ای بزرگ‌تر از دهانم برداشته‌ام. اما این چیزی تازه نبود. تا یاد دارم، کار من چنین بوده است.

حال که چند سالی از آن روزگار می‌گذرد، کمی دست و پا زدن در عمق آب را فرا گرفته‌ام و تازه می‌توانم بر سطح آن کمی نفس بکشم، بگذارید از شما نیز بخواهم که تنی به آب بزنید.

بسیاری، پیش از من، کامل‌تر و جامع‌تر از من درباره‌ی او و آثارش سخن گفته‌اند. به همین خاطر مایل نیستم کار آنها را تقلید یا تکرار کنم و ترجیح می‌دهم تجربه‌ی شخصی خود را در مواجهه با آثار او بازگویم.

داستایفسکی برای من مانند کسی ست که در تاریکی شب، شمعی پت پت کنان به دست، در سایه روشن کوچه پس کوچه‌های وجود آدمی گام برمی‌دارد. گاه می‌ایستد و آن قدر آجر پاره‌های دیوارهای سست آن را برانداز می‌کند که با خود می‌گویی: “مگر چنین چیزی ممکن است؟” گاه نیز چنان غرق در سپهر خیال خود می‌شود و آن چه ناممکن است را چنان بدیهی تصویر می‌کند که پیش خود می اندیشی: “چیزی جز این نمی‌تواند باشد.”

ویزگی دیگر او این است که معمولا به همه‌ی مکاتب فلسفی و ادبی و … می‌پرد و گهگاه که می‌خواهد آرام گیرد و نفسی تازه کند، به شکلی وسواس گون خودخوری می‌کند. این عاملِ رنج و البته ابزار ارتزاق او و صد البته بانی جاودانگی آثار او بوده است. چندان که پس از قریب به دو قرن، هنوز افراد بسیاری از بَرِ رنج و دسترنج او نان می‌خورند.

بسیاری او را فیلسوف یا روانشناس نامیده‌اند و به گمانم چندان هم بی راه نمی‌گویند. تنها کافیست تورقی هر چند سطحی بر حتی ابتدایی‌ترین آثار او داشته باشیم. خیلی ساده به چنین نتیجه‌ای می‌رسیم.

من به هنگام خواندن آثار او چنان غرق در جزئیات فلسفی و روانشناختی و دقت نظر وسواس گون نویسنده در تصویر پردازی و زیر و زبر کردن موقعیت‌ها می‌شوم که دغدغه‌ی زیادی برای پی بردن به سرانجام داستان برایم باقی نمی‌ماند. به همین خاطر به خود می‌گویم: “آخرش هر چه که می‌خواهد، باشد. معرکه است. همین.”

و اما یادداشت‌های زیر زمینی:

به زعم لف شستف، این اثر استغفار آشکار اما غیر رسمی او از عقاید و آرمان‌های گذشته‌اش است و خود نیز در نامه‌ای به برادرش، به ویژگی اعتراف_گون بودن این رمان اقرار کرده است. فضای مه‌آلود و تاریک و سرد و مرطوب حاکم بر داستان به همراه صحنه‌هایی با نور کم برای من تداعی‌گر بُعد تاریک و بسیار ناشناخته‌ی بشر است که او در حدود دویست سال پیش سعی داشته تا بارقه‌ای نیمه‌جان بر آن افکنده باشد.

دو ترجمه ی اصیل و قابل از حمیدرضا آتش بر آب و بابک شهاب می‌شناسم که من دومی را خوانده‌ام.

در این جا چند برش از کتاب می‌آورم:

مزاح نمی‌کنم: شاید حتی بتوانم در چنان دقایقی برای خود گونه ای از لذت_ لذت نا امیدی_ را بیابم، اما واقعیت این است که آدمی داغ‌ترین لذت‌ها را اتفاقا در قعر ناامیدی می‌چشد، به ویژه زمانی که دیگر هیچ امیدی ندارد به رهایی از مخمصه‌ای که در آن گرفتار آمده است.

چه بسیار پیش آمده که برای مثال رنجیده‌ام، آن هم بی هیچ علتی، فقط چون دلم خواسته برنجم.

حالا بفرمایید ببینم، این تمدن ما دقیقا چه چیزی را نرم کرده است؟ تمدن فقط چند گانگی دریافت‌ها را در انسان تقویت می‌کند و … دیگر مطلقا هیچ. بعید نیست که این چند گانگی لاجرم انسان را به جایی برساند که ریختن خون مایه‌ی لذتش شود.

تکاپو در مسیر رسیدن برایش لذت بخش است، اما رسیدن، خود لذت چندانی ندارد و این بی نهایت خنده آور است.

او انسانی بود زودباور و بی دفاع، اما وقتی وجودش را به تمامی در اختیارم گذاشت، بلافاصله از او متنفر شدم و از خود راندمش، گویی او را فقط برای این می‌خواستم که شکستش بدهم و تنها انتظارم از او این بود که پیشم سر فرود آورد.

اما تو از همان اول که پا به اینجا می‌گذاری، برده ای. بله، برده ای! تو هرچه داری می‌دهی و حتی دیگر اختیار خودت را هم نداری. بعد هم که بخواهی این زنجیر را پاره کنی، می‌بینی که کار به این سادگی هم نیست و بندها تنگ‌تر و تنگ‌تر بر دست و پایت گره می‌خورند.

با این همه اگر این کتاب را باز کردید، گفته‌های مرا به دست فراموشی بسپارید و خود به آغوش صفحات آن درآیید.

دیدگاه ها (1)

علیرضا

9 اردیبهشت 1404

کتابی برای همه و هیچ کس!
شاید بهترین توصیف همون باشه که آقای آتش برآب در ابتدای ترجمه اش آورده:«این رمان تسلایی اندک است که انسهان‌های باهوش را به هیچ نمی‌رساند، اما دیوانه‌ها با آن حتما به جایی می‌رسند. دُزِ بسیار قوی و کشنده‌ای دارد و برای بسیاری همان بهتر که هرگز آن را تورق نکنند.»

پاسخ دادن به علیرضا لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *